جدول جو
جدول جو

معنی پیاده گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاده گردیدن
(هََ نَ)
پیاده شدن. فرود آمدن از مرکبی،... از چیزی، کوتاه دست شدن از آن. دور ماندن و بی بهره شدن از آن:
ترا دل بر دو خر بینم نهاده
نترسی کز دو خر گردی پیاده.
عطار
لغت نامه دهخدا
پیاده گردیدن
پیاده گردیدن از... پیاده شدن از... فرود آمدن از مرکبی، کوتاه دست شدن از چیزی بی بهره ماندن: ترا دل برد و خر بینم نهاده نترسی کز دو خر گردی پیاده. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیدا گردیدن
تصویر پیدا گردیدن
آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن، پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ دَ دَ)
افزون شدن. بسیار شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بُ دَ)
فتح شدن. مسخر گشتن:
عراق و ایران است این امیر ایران است
گشاده گردد ایران امیر ایران را.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
هزار سال بزی شاد تا به هر سالی
گشاده گردد بر دست تو هزار حصار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیادت گردیدن
تصویر زیادت گردیدن
افزون کردن بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغده گردیدن
تصویر پلغده گردیدن
گندیدن ضایع شدن فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز شدن مقابل بسته شدن، رهاگشتن آزاد شدن، ظاهرشدن آشکار شدن، حل شدن آسان گشتن، مسخر شدن بتصرف در آوردن، زایل شدن بر طرف گردیدن، سرباز کردن (دمل جراحت)
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا شدن، آشکار شدن: تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد - هم گلی دیده است سعدیتا چو بلبل میخروشد. (سعدی)، ایجاد شدنبوجود آمدن، ممتاز شدن مشخص گردیدن: بیدار چوشیداست پدیدار و لیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار